فائزون شهیده مرضیه عذباشی را به نقل از کتاب اسوه های صبر و ایثار معرفی می کند.
مرضیه دستش را بالای ماهیتابه قرار داد تا گرمی روغن را احساس کند و با دست دیگرش مقداری سیب زمینی را به داخل ماهیتابه ریخت ، صدای جلز و ولز روغن فضای آشپزخانه را پُر کرد.
مرضیه نگاهی به ساعت انداخت ، چیزی به آمدن شوهرش نمانده بود. در آیینه نگاهی به خود انداخت ، روسریش را مرتب کرد و به آماده سازی شام ادامه داد.
چیزی نگذشت که شوهرش به منزل بازگشت و مرضیه با یک استکان چای و لبخندی زیبا خستگی یک روز کاری را از تن او در آورد. سپس به کمک دخترانش سفره را پهن کرد و با نگاهی سراسر عشق به شوهرش گفت:
بفرمایید آقای بخشدار ، شام آماده است.
مرد در حالیکه به سفره نزدیک می شد پاسخ داد:
عزیزم ، باز که زحمت کشیدی، تو باید استراحت کنی ، دیگه شما الان 2 نفرید نا سلامتی بارداری....
هنوز صحبت هایش تمام نشده بود که درب منزل به صدا درآمد و کسی به محکمی درب را کوبید.
مرضیه دستش را روی قلبش گذاشت و گفت:
یعنی کی میتونه باشه.
آقای سرگزی در حالیکه به طرف درب می رفت جواب داد : نمی دانم .
مرضیه چادرش را روی سر انداخت و دنبال شوهرش به طرف درب رفت به محض اینکه درب منزل باز شد کسی از پشت به شدت درب را هل داد و 2 مرد نقابدار جلوی درب ظاهر شدند.
مرضیه جیغ کشید شوهرش دستانش را باز کرد تا سپری باشد برای حریم خانواده اش .
مهاجمین بخشدار خدوم و زحمتکش را به رگبار بستند مرضیه برای دفاع از مرد خانه شیون کنان به طرف اشرار حمله ور شد که عوامل کور دل و از خدا بی خبر این زن فداکار را نیز ناجوانمردانه به شهادت رساندند.